معنی پشتک انداختن

حل جدول

پشتک انداختن

قرعه کشیدن

گویش مازندرانی

پشتک

پشتک وارو

قبا

لغت نامه دهخدا

پشتک

پشتک. [پ َ ت َ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی شبنم است و در بعض نسخه ها بمعنی پشگ گوسفند و بز آمده است و بیت ذیل شمس فخری را شاهد آورده است:
شیر در بیشه اژدها در کوه
بفکند از نهیب او پشتک.

پشتک. [پ ُ ت َ] (اِ مصغر) مصغَّر پشت. || پریدن بطوری که با پشت بر آب آیند. نوعی جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین. نوعی از بازی است و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود تا دیگری از پشت او بجهد و بعضی گویند پشتک آن است که کف دستها را بر زمین گذارند و پاها را بر هوا کرده بدست راه روند. (برهان قاطع). اسکندر. (فرهنگ جهانگیری).کژدم. (فرهنگ جهانگیری). قسمی معلق. || جامه ٔ کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم دارالمرز پوشند. (برهان قاطع). پشتی. (فرهنگ رشیدی). عجایبی. (فرهنگ رشیدی). کمری. کلاپشت:
اگر جبه ٔ خاره را مستحقم
ز تو بس کنم پشتکی زند نیجی.
سوزنی (از جهانگیری).
|| مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها برمیاید و پخته میشود و بسبب آن از رفتار بازمی مانند. (برهان قاطع).
- پشتک وارو، قسمی مُعلق. قسمی جستن شناوران به آب یا کشتی گیران بر زمین. پریدن کسی که پشت به آب ایستاده معلق زند و بر آب آید.


پشتک وارو

پشتک وارو. [پ ُ ت َ] (اِ مرکب) رجوع به پشتک شود.


پشتک زن

پشتک زن. [پ ُت َ زَ] (نف مرکب) آنکه با پشتک بر آب پرد. آنکه باپشتک بجهد. رفتار با پشتک. || چهارپائی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند: اتان رُموح برجلها؛ ای نفوح. اتان ضحور؛ خرماده ٔ پشتکزن.


پشتک چارکش

پشتک چارکش. [پ ُ ت َک ْ ک َ / ک ِ /ک ُ] (اِ مرکب) نوعی بازی و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود و دیگری از پشت او بجهد. جفتک چارکش. و نیز رجوع به پشتک شود.


پشتک زدن

پشتک زدن. [پ ُ ت َ زَ دَ] (مص مرکب) جستن شناوران به آب یا ورزشکاران بر زمین بدانگونه که در هوا بطول یکبار بگرد خود گردیده باشند.

فرهنگ عمید

پشتک

(ورزش) حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین،
‹پستک› [قدیمی] جامۀ کوتاه و نیم‌تنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگ‌داران می‌پوشیدند،
* پشتک زدن: (مصدر لازم) معلق‌وارو‌ زدن در آب یا روی زمین،

فرهنگ فارسی هوشیار

پشتک زن

(صفت) پشتک زننده، چهار پایی که بسبب مرض پشتک رفتار معیوب دارد و پای زند.


پشتک

(اسم) پشت کوچک. ‎، نوعی پرش در آب یا زمین و آن چنان باشد که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند معلق، جامه کوتاهی که تا کمرگاه باشد و بیشتر مردم گیلان می پوشیدند پشتی کلاپشت کلا پشته کمری عجایبی، مرضی است که عارض اسب و استر و خر میشود چنانکه دانه ها بر دست و پای آنها بر میاید و بسبب آن از رفتار باز میمانند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

پشتک

معلق، وارو

فارسی به عربی

پشتک

شقلبه

فرهنگ معین

پشتک

(پُ تَ) (اِ.) نوعی پرش در آب یا زمین که چند معلق در هوا زنند و سپس فرود آیند.

معادل ابجد

پشتک انداختن

1828

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری